یادداشت سید محسن مهری: نقش عکس و عکاس در سلامت جامعه، درج شده وب سایت پایگاه عکس چلیک
.

.
مطلب را در پایگاه عکس چلیک در اینجا ببینید
بدلیل اینکه تمام نقد اگر عضو نباشید قابل رایت نیست در ادامه مطلب کل نقد قرار داده شده است

مراسم اولین سالگرد پدر بزرگوارم در روز پنج شنبه 1392/4/13 ساعت 3 تا 5 بعدازظهر در مسجد جامع روستای مهر برگزار میگردد .
سلام بابا...
نمی دونم چرا تا می خوام باهات حرف بزنم اشک هام میریزه .
نمی دونم چرا تا اسمت رو میارم بابا...دلم میگیره .
با با ، بپرس از خدا بهت میگه چقدر دلتنگتم... بپرسی میگه به دست های هر پدری میرسم خیره میشم تا شاید دست های بابای خودمو تو ذهنم احساس کنم .
یادم نرفته وقتی جانمازت رو جلوت پهن میکردی سر نماز دعام میکردی " پیر شی بابا..."
بابا بیا ببین پسر تو... توی اوج جوونیش دلش پیر شده بیا ببین بابا ...بیا ببین گل پرپرم ، بالاخره دعای خیرت مستجاب شده بابا...
الان تنها کاری که میکنم اینه که هر روز صبح ناباورانه عکستو نگاه می کنم که نکنه از اونجا هم رفته باشی . هر 5 شنبه که میام سر مزارت به جای گل ، طراوت و جوانیم رو پرپر میکنم . تا جایی که ممکنه سعی دارم اشک نریزم . به چهره ی مادر لبخند میزنم اما تو خلوتم از غصه روزی هزار بار میمیرم .
وقتی نمیتونم خودمو کنترل کنم و مامان صدای هق هق گریه هامو میشنوه و اونم شروع به گریه میکنه ، اونوقته که دیگه نمی دونم چیکار کنم ......... بابا .
این روزها خیلی نگرانشم نگران حال مادرم . هر روز شکسته تر میشه به صورتش نگاه میکنم چین و چروک داره نقاش چهره ی مهربونش میشه
در چنین روزیایی بود که پس از گذشت 86 سال جهان من به یک باره لرزید زمین دهان باز کرد و تمام آرزو هایم را بلعید و پس از 86 سال خدا نعمت بزرگش را از زمین من گرفت نمی دانم شاید دیگر لیاقت داشتن این موهبت را نداشتم .
پدرم مرد و وقتی تمام غرور او لای کفن سفید داخل یک قبر کوچک جمع شده بود
من مفهوم کوچک بودن دنیا را با تمام وجودم حس کردم .
پدرم مرد اما بازهم خورشید طلوع کرد و دوباره ماه درخشید .
کودک همسایه متولد شد . آسمان بارید . ماشین عروس از کنارم گذشت ... .
پدرم مرد و هیچ چیز تغییر نکرد .... زندگی همچنان جاریست .
پدرم ارزش بودنت را همیشه از اندیشه یک لحظه نبودنت می توان فهمید .
یکسال است که دلتنگی های غروب را با بودن در کنار مزارش ، سپری می کنیم و در نهایت ناباوری ، باورمان شده که او دیگر نیست ، دیگر نمی آید و دیگر نباید منتظرش باشیم ، دیگر آن شمع فروزان را نمی بینیم ولی طنین صدای دلنشینش همچنان در گوش ما و مهربانیش در قلب ما و صمیمیت چهره اش در یاد ماست .
یک سال از غروب ناباورانه عزیزمان گذشت ، دست تقدیر او را از باغ زندگی جدا کرد و جز مشتی خاک بر ما باقی نگذاشت . یک سال از پرواز معصومانه اش گذشت ، این یک سال را با یاد و بی حضورش چه تلخ و مبهوت به پایان بردیم و در فراقش چه خونها که از دل چکید و چه اشکها که بر رخ دوید ، هنوز به یادش اشک می ریزیم تا شاید آرام گیریم و با حضور یاران رفتنش را باور کنیم .
پدر جان لحظات از پی هم میآیند و میروند اما تو نیستی
ولی یاد مهربانی و خوبیهای بی منت تو گذر عمر را بر ما آسان نموده است .
بی تو زیستن برایمان سخت و دشوار است .
اما ما صبر و مهربانی و خوب بودن را از تو آموختیم تا یاد و خاطرهات را زنده نگه داریم .
و ما اینک اولین سالگرد غروب خورشید زندگیمان مهربان قلبی که سالها به دوستی و محبتمان می نواخت را به سوگ می نشینیم .
رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند
آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند
می گویند شب های جمعه ازخدا تا زمین راهی برای رفتگان باز است و من چه خوب می دانم که چه سخت است دل کندن از خدا و آمدن به زمینی که پر از رنگ و ریاست. امروز پنج شنبه است و امشب اگر بیایی به اندازه تمام شب ها و روز های نبودنت با تو حرف دل دارم . میدانی چرا ؟
چه بنویسم برای تو تا بدانی چه حالی دارم و چرا ؟
چطور بغضم را در نوشته هایم پنهان کنم که نشکند دلت؟ چطور باید غم چشمانم را از نگاه ها پنهان کنم ؟
چطور خستگی هایم را در صدایم پنهان کنم؟
بس است دیگر جنگیدن ، دیگر نمی خواهم پنهان کنم غصه هایم را .
وقتی دیروز باران بارید
“آن مرد در باران آمد” را به یاد آوردم
“آن مرد با نان آمد”
یادم آمد که دیگر پدرم در باران
با نانی در دست
و لبخند بر لب
نخواهد آمد .
این یک قانون است . تا زمانی که کسی یا چیزی را از دست ندهیم قدرش را نمی دانیم
و من امروز چه خوب می دانم قدر کسی را که نامش پدر بود .
چقدر غریبه شده ام با این کلمات!
پدر...
بابا...
چقدر دلتنگ گفتن این کلمات شده ام!
با با ، تو بودی که روی تمام غبار دلم دست پاکی می کشیدی و من رها می شدم از هر غبار غمی
یادش بخیر
یاد دستان پر مهرت بخیر .
پدر ، از وقتی طنین صدایت در خانه دیگر نیست
حکمت وجود گوش هایم را نمی دانم
و دلتنگی ، غم نبودت را هر لحظه برایم به جریان می کشد
و باز هم من ماندم و نبودت و تنهایی...
پدر می خواهم حرف دلم را برایت بگویم
می خواهم بگویم که فردا ، روز پدر است
می خواهم بگویم :
پدر، روزت مبارک باد که همه روزهای زندگی از فروغ نگاه تو روشن است. پدر، اگرچه در تقویم روزها، روزی را به پاس احترام تو نام نهاده اند، ولی ما در تقویم عشقِ وجودمان همه روزها را به پای تو می ریزیم. پدر، وجود پرمهرتْ گرمی بخش حیات ماست و لبخندهای صمیمی ات لذت بخش اوقاتمان . پدر، اگرچه پاس داشت محبت های بی کران تو، فراتر از توان بی مقدار ما بود ، گرامی داشت یادت را کم ترین وظیفه خود می دانیم و از اعماق وجود می گوییم: «پدر عزیز، روزت مبارک».
تقدیم به پدرم :
دو بخش دارد : با ... با ... که می شود بابا
همین که هست در آن قاب عکس ، آن بالا
همین که زل زده بر چشم های غمگینم
نشسته در دل خاک آن جسم پاک بابا
همین که نیست که غمخوارم شود گاهی
اتاق با نفسش گُر بگیرد از گرما
همین که نیست که با هم رویم
به مسجد ، هیئت ، خرید و یا هرجا
همین که نیست که با هم مسافرت رویم
تهران ، قم ، مکه یا مشهدِ امام رضا
چرا ز قاب تکانی نمی خوری ای مرد؟!
چرا سراغ نمی گیری از من تنها.. بابا
با توجه به اینکه قالب جدید وبلاگ بار گزاری شده است خواشمند است ما را از نظرات سازنده خود بهره مند سازید
بهترین مرورگر برای استفاده از این قالب فایرفاکس و کروم می باشد و ورژن های بالای اکسپلورر
ممنون و متشکر
من لم یشکر المخلوق، لم یشکر الخالق
بر اراده خداوند و اینکه همه از اوییم و بسوی او باز میگردیم خاضعانه و خاشعانه سر تسلیم فرود می آوریم . اما باورمان این نبود که سنگینی این چین ضایعه ای را میتوان تحمل نمود . ولی زمانی که خود را در امواج محبت و دوستی و اوج عواطف انسانی همگان محصور یافتیم به این پندار رسیدیم که لطف باریتعالی در قالب انسانهایی که ساعتها و روزها ما را دربرگرفتند تا غم غربت پدر عزیزمان مرحوم مغفور بزرگ خاندان
سید حسین مهری
را تحمل نماییم شامل حال ما شده است ، در آنگاه بر خود بالیدیم و پیشانی بر سجده شکر ساییدیم .
لذا بر خود فرض دیدیم از عنایت و حسن توجه کلیه فامیل، سروران، دوستان، آشنایان و همکاران که در همه مراحل، ما را مدیون لطف و غریق محبت خویش نمودند، از صمیم قلب تقدیر و تشکر نموده و برای همگان از خداوند رحمان، حضور در مرکب نورانی امام زمان (عج) را در عصر ظهور مسئلت نماییم. اگر چه آرزو داریم در ايامي به دور از رخت سياه و نغمه عزا، بر خوان شادي همگي شما پاسخگوي خوبيتان باشيم و تلاش مینماییم تا حضوراً توفیق عرض تشکر داشته باشیم ، ولی چنانچه بدلیل تألمات روحی امکان ادای دِین و وظیفه فراهم نگردید تقاضای عفو و بخشش داریم.
ممنون که التيام بخش بوديد و در اين محفل تلخ مصيبت، بار از دوش همگي ما برداشتيد و با قطره اشكي، كلامي و ذکری قلب هاي مهربانتان را بر روي اندوهمان گشوديد و سبكبارمان كرديد .
روزهايتان دور از غم همراهيتان مستدام
چند روزی است که پدرم بدلیل مشکلات قلبی ریوی در بیمارستان بستری است
از کلیه دوستان التماس دعا برای سلامتی ایشان را دارم

ضمن پوزش به دلیل دیر آپ کردن مطلب به علت مشغلات فراوان به اطلاع دوستان گرامی می رساند سروری که عکسهایم را آپلود میکردم تغییر پسوند دامنه داده و عکسها باز نمی شود ۱۰ پست آخر را اصلاح نمودم و بقه پست ها را نیز اصلاح می نمایم .
ممنون و متشکر
ضمن پوزش از تاخیر در اپدیت کردن فتوبلاگ
به اطلاع کلیه دوستان می رسانم بدلیل مشکلی که برا کامپیوترم پیش آمد و فرمت شدن هارد آن چند روزی با تاخیر ما را پذیرا باشید.
ممنون و متشکر